محل تبلیغات شما

چند وقت پیش منزل یکی از اقوام بودم پسر نوجوانی که به دلیل متارکه پدر و مادرش در چند ماهگی، سالهاست همراه مادرش کنار خانواده مادری دریک خانه زندگی میکند از بیرون برگشته بود بعد از احوالپرسی به مادر بزرگش گفت کلانتری اومده بود دنبال کسی که چند ساعت قبل به قطار سنگ زده بود میگشت(منزلشان نزدیک ریل آهن هست) ادامه دادمن هم بنا به دلیل اینکه  یکی از بچه ها موقع بازی بعد از ایستادن قطار، فرار کرد تا چند ساعت هم خبری ازش نبود به مامورها آدرس اون رو دادم و گفتم مطمن نیستم اما احتمالا اون سنگ پرت کرده.

مادربزرگ پرسید تو دیدی سنگ انداخت؟ گفت نه!  ولی احتمالا کار خودش باشه، مادر بزرگ گفت تو با این کارها چیکار داری؟ به مامورها میگفتی من خبر ندارم دنبال دردسر برای خودت و دیگران نباش مامورها اگه بخوان خودشون پیداش میکنن.

دایی اون نوجوون گفت نه دایی اصلا هم کار بدی نکردی، اونکه سنگ انداخته خطا کرده و باید یاد بگیره کار اشتباه نکنه. در این حین وقتی دایی نگاه شماتت بار مادرش را دید گفت این کار اسمش آدم فروشی نیست.

شخصا به هر دو تفکر حق میدم هم به مادر بزرگ که می خواست به نوه اش درس عدم دخالت و فضولی نکردن بده و ضمنا نگران خطرات احتمالی برای نوه اش بود، هم به دایی حق میدم که میخواست  درس نترس بودن و دفاع از واقعیت و به سزای عمل غلط رسیدن رو به اون نوجوون بده.

من ضمن احترام برای دایی، نظرم به نظر مادربزرگ نزدیکتر است و خوب خاستگاه جنوب شهری مادربزرگ رو میشناسم و باهاش موافقم که هیشکی نباس آدم فروشی کنه!

نظر شما چیه؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها