گفت:خوبی آدمای غریبه اینه که مجبور نیستن بهم دروغ بگن!
گفتم:والله این روزها غریبه ها هم دروغگو شدن.
گفت:درباره خندیدن نگران نباش،دهن من تا حالا لبخند به خودش ندیده اما به این معنی نیست که توی ذهنم لبخند نمیزنم.
گفتم:تو هم یکی مثل من یه دیوونه بی آزاری باور کن رفیق!
گفت:انساندر بیست سالگی در مرکز جهان می رقصد، در سی سالگی میان دایره پرسه می زند،در پنجاه سالگی روی حاشیه راه می رود، و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز می کند .پس از آن، دیگر اهمیتی ندارد؛امتیاز کودکان و سالمندان، نامرئی بودن آنهاست.
گفتم:ما همیشه کودکان پیر یا سالمندان خردسال بوده ایم.
گفت:تنها یک چیز میدانم و آن اینست که وقتی میخوابم دیگر معنای ترس را نمیدانم معنای رنج را، معنای سعادت را، خوشا آن کس که به خوابی عمیق فرو رفته است! خواب سکهایست که بهای هر چیز را میپردازد. ترازوییست که وزن همه آدمیان درکفههایش یکسان است؛ فقیر و غنی و دارا و ندار، همه به یک اندازه!
گفتم:تو سرزمین من معتقدا خواب برادر مرگ هست.
گفت:بازنده ها کسایی هستند که از باختن خیلی میترسن،اونقدر که حتی امتحانم نمیکنن.
گفتم:ما امتحان کردیم و باختیم چون اساسا بازنده بودیم.
گفت:فقط یک شادی در زندگی وجود دارد.دوست داشتن و دوست داشته شدن.
گفتم:زندگی ما شده حسرت داشتن یه لحظه شادی
گفت : انسانها بهشت رو طوری میبینند که تو این دنیا بهش فکر می کنند.
گفتم: با این حساب بهشت مذهبیون جای بسیار مزخرفی میشه!
گفت:یه روزی شنیدم یه عاشقی فریاد میزد:خداوند روز اول آفتاب را آفرید؛ روز دوم دریا را؛روز سوم صدارا؛ روز چهارم رنگها را؛روز پنجم حیوانات را؛ روز ششم انسان را؛و روز هفتم خداوند اندیشید دیگر چه چیزی را نیافریده! پس تو را برای من آفرید
گفتم: آرزو دارم یه روزی یکی پیدا بشه منم اینا رو براش فریاد بزنم و اونم بفهمه.
درباره این سایت